طبیعت بستر طبیعی جریانهاست و هر چیز به صورت طبیعی مسیر تغییر و تحول را در پیش خواهد گرفت اما مشکل از جایی آغاز میشود که به هر دلیل از مسیر طبیعی خود خارج شود ، این جمله را در حاشیهی یکی از کتابهایی که چند وقت پیش مشغول مطالعه بودم دیدم. کتاب از فیلسوف و دانشمند مشهور فرانسوی ژاک روسو بود. همه ما میدانیم که یادگیری زبان در بستر واقعی و طبیعی چقدر آسان و ناآگاهانه شکل میگرد و بیشتر ما آرزو داریم در کشوری زندگی کنیم که میخواهیم زبانش را یاد بگیریم. در برخی کشورها مدارسی هستند که زبان خارجی در تمام فضاهای مدرسه کاربرد دارد و تمام دروس به آن زبان آموزش داده میشود. اگر کمی به شرایط و بستری که زبان به صورت طبیعی در آن اتفاق می افتد دقت کنید خود شما به این موضوع ساده و ابتدایی اما مهم و ضروری پی خواهید برد. در بستری که زبان به صورت طبیعی اتفاق میافتد ما به غیر از آواها و نمادهای نوشتاری،عناصر و جریانهای دیگری را برای حدس و فرضیه سازی ، برداشت تولید معنا داریم. عناصری که به ما کمک میکند بدون استفاده از زبانی دیگر و بی واسطه به اندازه تجربههای خود این برداشتها و تولیدات کلی را داشته باشیم و تجربه این اتفاقات شاید باعث شود در موارد بعد حدسهای و تولیدات دقیقتر و کامل تری داشته باشیم.
در نوشته ی زبان چیست و چگونه شکل میگیرد؟ تا حدودی به چیستی زبان پرداختیم و گفتیم که اساسا زبان چیزی بیشتر از حروف و صداهاست ، به عبارتی دیگر میتوان ابعاد مختلفی را برای آن متصور شد که تمام آن به صورت طبیعی و یکپارچه در بستر واقعی آن وجود دارد و فرایندها را برای گوینده و شنونده به مراتب آسان میکند.حالا فرض کنید این بستر طبیعی را به هر دلیل نداشته باشیم و قرار باشد در جایی خارج از بستر طبیعی آن به تجربه و یادگیری آن پرداخت ، با فرض اینکه شرایط واقعی تجربه زبان را نداشته باشیم به نظر منطقی می آید که خودمان با توجه به علایق و سلیقهی خود سراغ منابع و محتواهای متناسب برویم و به تنهایی فضاها و موقعیتهای یادگیری خود را ایجاد کنیم که این مسئله خود چالشهای خود را دارد و به نظر بسیار سخت میآید.
شاید همینجاست که لزوم دسترسی به فردی آگاه و همراه در این مسیر بیشتر احساس میشود. فردی که به خوبی به نقش خود به عنوان راهبر آگاه باشد و زبان را بشناسد. فردی که بتواند جایگزین مناسبی برای نمونه طبیعی آن که همان پدر و مادر هستند باشد، که مانند پدر و مادری دلسوز به آواها ، ساختارها و تمام ساختهای او گوش دهد و به جای بایدها و نبایدهای دست و پاگیر، او و شرایط او را درک کند و به او در معنادارتر شدن و درک فرایندهای زبانی کمک کند تا جایی که خودش به تنهایی بتواند این مسئولیت را به عهده بگیرد. فردی که به علایق و خواست و پرسشهای او اهمیت دهد ، روحیات او را در نظر بگیرد و شرایطی ایجاد کند تا او اختیار بیشتری در تعیین مسیر یادگیری خود داشته باشد و خودش به تنهایی محتواها و منابع مورد نظر خود را دنبال کند. می دانم که در پاسخ به این پیشنهاد میگویید پیدا کردن این فرد مانند پیدا کردن سوزن در انبار کاه است ، خب تنها میتوانم بگویم این یکی از سختی های کار است، زمانی که امری طبیعی از مسیر طبیعی خودش خارج شود و شاید این سختی در مقابل سختیهای دیگر که آگاهانه یا ناآگاهانه به یادگیرنده تحمیل میشود عادلانهتر باشد. نمونههای این سختیها که به ظاهر منطقی و درست است همین کتابها و منابع آموزش زبان، تستهای مختلف سطح بندی ، رفتارهای اغلب نادرست مربیان در مواجهه با ساختهای مختلف زبانی ، حفظ لغات و اصطلاحات مختلف در کتابهای آموزشی ، کانالها و گروههای مجازی و … می باشد. این محتواها و منابع شاید به ظاهر به ما کمک کنند اما آسیبها و تهدیدهای آن به مراتب بیشتر است و ما را از تجربهی واقعی و طبیعی زبان دور میکنند.
برای درک بهتر این موضوع خوب است به کودکان دو زبانه دقت کنید آنها به صورت طبیعی زبان را در خانه از والدین خود میگیرند و از جامعه زبان دوم را برداشت میکنند و این دو کنار هم به صورت طبیعی بر یکدیگر تاثیر میگذارند و به تناسب شرایط شکل میگیرند.حال وقتی این آموزش از مسیر طبیعی خودش خارج شود ما را دچار چالش و سختی میکند و اینجاست که افرادی از روی دغدغه و بدون چشم داشت مالی وارد جریان میشوند و شروع به تولید محتواهای مختلف برای ما میکنند و در آخر از ما امتحان میگیرند تا متوجه شوند ما کتابها و محتواهای آنها را خوب خوانده ایم . نتیجه این که ما یاد نمیگیریم خودمان مطالب و کلمات مورد علاقه و متناسب علاقهی خود را دنبال کنیم و در این مسیر یاد بگیریم خودمان محتواهای مناسب خود را جمعآوری و سازماندهی کنیم.
البته هستند افراد و سازمانهایی که آگاهانه مسیری غیر از این مسیر را در پیش گرفتهاند و متوجه تاثیرات مثبت آن هستند. شاید بپرسید که این کار باعث میشود زمان کمتری صرف آموزش و یادگیری شود و هر کسی زمان پرداختن به این کارها را ندارند و لذا این مسئولیت را به متخصص آن سپردهاند.این مسئله به نظر منطقی و درست میآید اما حاصل و نتیجهی کلی آن همیشه لزوما پایدار و ثابت نخواهد بود ، هر چند به صورت مقطعی در ظاهر شکل و شمایل آن را داشته باشد. در این نوشته قصد ندارم به تناقضها و آسیبهای موجود در شیوههای رایج آموزش زبان خارجی بپردازم ولی می خواهم بگویم بیشتر تکنیکها و شگردهای موجود در آموزشگاهها هر چند خیرخواهانه اگر چه تاثیرگذار و مفید به نظر میآیند تاثیری معکوس بر فرآیندهای زبانی دارند و افراد را از درک واقعیتها و فرایندهای موجود دور میکنند و عادتها و باورهایی غلط را در یادگیرنده ایجاد میکنند که رهایی از این عادتها به سادگی ممکن نیست . شاید به جرات بتوان گفت که بخشی از سختی ها و دشواریهای راه از همین انتظارات ،تکنیکها و مدل غلط نشات میگیرند. تکنیکها و رفتارهایی مثل استفاده از محتواهای آبکی و مصنوعی و اغلب دستکاری شده ، تکرارهای گهگاه بی معنی و کسلکننده ، پرداخت افراطی به فرم و ساختار ،تستها و آزمونهای گوناگون سطحبندی و برخورد غلط با اشتباهات زبانآموزان تنها و تنها بخش کوچکی از این تکنیکهاست که باورها و توقعاتی غلط در ما ایجاد کنند و نتیجه آن را به وضوح میتوان دید.
در این جا میخواهم دوباره بگویم یادگیری و تجربهی زبان هر چند در خارج از بستر طبیعی خود سخت میشود که این خود امری بدیهی و طبیعی است ، اما اگر به جای تمرکز بر محتواها و فرایندها، توجه و دغدغه خود را صرفا به نتیجه و فرم نهایی متوجه کنیم و برای سنجش و اندازه گیری آن ساز و کارهای مصنوعی و غیرطبیعی خود را به آن اضافه کنیم نه تنها به ساده شدن و سهولت آن کمک نکردهایم بلکه با این اضافات باعث هر چه سخت و پیچیدهتر شدن آن شدهایم. علاوه بر آنچه تا این جا گفتیم از دیگر نتایج پرداختن به موضوع زبان به شکلی آموزشگاهی و مصنوعی منجر به عدم تناسب در درک و احساسات ما نسبت به واژگان زبان و کارکرهای آن خواهد شد ، که این خود یکی از معضلات اینگونه پرداختن به زبان میباشد و نتیجهی آن را میشود در برداشتها و تفاسیر غلط موجود در برخی آثار ترجمه و دیگر موارد مربوط جستجو کرد. در نوشتههای دیگر به این موضوعات و نمونههای آن بیشتر اشاره خواهم کرد.